پایان بازی با غرب کجاست؟
امپراطوری سرزمینی ایران با ظهورِ غرب و مدرنیته غروب کرد ولی روان شناسی ناشی از مالکیت یک امپراطوری در ناخودآگاه ایرانی همچنان آفتابی است. امروز امپراطوری ها، سرزمینی نیستند بلکه با تکنیک، IT و هوش مصنوعی تعریف می شوند. فهم این واقعیت در آگاه و ناخودآگاهِ جامعۀ ما ظاهراً تحقق پیدا نکرده است. نزدیک به
امپراطوری سرزمینی ایران با ظهورِ غرب و مدرنیته غروب کرد ولی روان شناسی ناشی از مالکیت یک امپراطوری در ناخودآگاه ایرانی همچنان آفتابی است. امروز امپراطوری ها، سرزمینی نیستند بلکه با تکنیک، IT و هوش مصنوعی تعریف می شوند. فهم این واقعیت در آگاه و ناخودآگاهِ جامعۀ ما ظاهراً تحقق پیدا نکرده است. نزدیک به یک و نیم قرن است که اندیشمندان و سیاستمداران ما با جغرافیا و فکر غربی درگیر هستند و به نوعی “مشغولیت” تبدیل شده است.
محمود سریعالقلم در یادداشتی در باره همکاری بدون سلطه نوشت:
پهلوی اول با تصورِ اینکه آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، فاتح نهایی خواهد بود فعالیتِ گستردۀ آلمانها در ایران را تسهیل کرد. پهلوی اول تصور نمی کرد که انگلستان و شوروی علیه آلمان متحد شوند و با همراهی آمریکا، آلمانِ نازی را شکست دهند.
از ۱۳۹۰ مواجهۀ دیگری در حال تکامل است. دستگاه دیپلماسی کشور بر این پایۀ تئوریک پیش می رود که حقوق بین الملل بر سیاست و اقتصاد بین الملل ارجحیت دارد و بنابراین، قدرت های بزرگ را به انسانیت، اخلاق، برابری و انصاف دعوت کرده و آنها را نصیحت می کند.
مناسبات جهانی صرفاً بر محور سودِ اقتصادی و زورِ نظامی می چرخند. هیچ ملتی و حکومتی دوست ندارد به او زور بگویند و بر او مسلط شوند. هیچ ملتی. حتی زیمبابوه. حتی غنا.
مطالعۀ علمی، مقایسه ای و دور از تعصبِ تاریخ ۱۵۰ سالۀ کشور به وضوح نشان می دهد که شناخت از بازیگران جهانی و محیط بین المللی بسیار ناقص، مخدوش و مبتنی بر آرزو بوده است تا واقعیت. هم به دیگران کم وزن داده ایم و هم وزن خود را زیادی محاسبه کرده ایم.
در حالی که در سال ۱۳۵۴، ۵۵ درصد زنانِ ایرانی بیسواد بودند، پهلوی دوم، کشور را در زمرۀ پنج قدرت صنعتی جهان میشمارد!
امپراطوری سرزمینی ایران با ظهورِ غرب و مدرنیته غروب کرد ولی روان شناسی ناشی از مالکیت یک امپراطوری در ناخودآگاه ایرانی همچنان آفتابی است. امروز امپراطوری ها، سرزمینی نیستند بلکه با تکنیک، IT و هوش مصنوعی تعریف می شوند. فهم این واقعیت در آگاه و ناخودآگاهِ جامعۀ ما ظاهراً تحقق پیدا نکرده است. نزدیک به یک و نیم قرن است که اندیشمندان و سیاستمداران ما با جغرافیا و فکر غربی درگیر هستند و به نوعی “مشغولیت” تبدیل شده است.
چگونه می توان به یک فرمول “همکاری بدون سلطه” رسید؟ رویارویی فعلی بدانجا رسیده که هر نوع تراکنش مالی، بانکی، نفتی و سرمایه گذاری با مجوّز وزارت خزانه داری آمریکا میسر است. آیا این مطلوب ما است؟ در میان مدت و دراز مدت چه نوع بهینه سازی به ارمغان می آورد؟
امروز غرب می تواند با هند همکاری کند ولی نمی تواند بر آن سلطۀ سیاسی پیدا کند چون هندی ها در درون خود به اجماع رسیده اند در حدّی که این اجماعِ نخبگان به قرارداد اجتماعی تبدیل شده است. ما با Tweet سرِخود را مشغول کرده ایم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰